غربی ها معتقدند رابطه جنسی خوب و لذت بخش خیلی از مشکلات انسان را حل می کند. 

شرقی ها معتقدند داشتن روح سالم و سلامت باعث جلوگیری از مشکلات جسمی در انسان می شود. 

یک سمت این دنیا روح را قدرتمند و سمت دیگر جسم را قدرتمند میدانند. 

شخصا نمیدانم کدام سمت به واقعیت نزدیکترند ولی میدانم هر انسانی که روح سالم و رابطه جنسی لذت بخش داشته باشد مطمئنا بیشترین استفاده را از زندگی دنیایی اش کرده است   

برای داشتن ورژن غربی نیازمند داشتن روابط سالم با انسان ها هستی و برای داشتن ورژن شرقی نیازمند داشتن رابطه ی سالم با خویشتن خودت. 

انسان با این همه روابط سالم مگر میشود از زندگی لذت نبرد. 


پیشنهاد اون شبم فقط براساس وسوسه ی تجربه کردن چیزی بود که باید طبق روال طبیعی زندگی تا به حال تجربه اش کرده بودم. و اینکه تو رو انتخاب کردم و بهت پیشنهاد دادم به خاطر همه ی رفاقتهایی که در حقم کرده بودی بود. پیش خودم گفتم اگر قبول کردی اون وقت اگر شب خوبی باهام نداشته باشی و یا اگر ایرادی در من وجود داشته باشه محال ممکنه به کسی بگی. حتی این احتمال و میدادم که به خود منم نمی گفتی. درباره این اتفاق مطمئن بودم با کسی صحبتی نخواهی کرد. 
منطورم از کسی همسرت نیست. میدونم که عشق زندگیت و از همه چیز خبرداره محرم همه ی اسراره. 
بعد از اون شب و برگشت از مسافرت تا  یک هفته ده روز ذهنم مشغول این بود که چطور این تجربه رو از سر بگذرونم. 
با خودم فکر کردم فرض کن که این تجربه را به دست آوردی، بعدش چی میشه؟
اگر تجربه بدی باشه اتفاق خاصی نمی افته. 
ولی اگر تجربه خوبی باشه مطمئنا نمیتونم از خیرش بگذرم و برای نچشیدن مجدد طعمش باید با خودم بجنگم. دیدم کار عاقلانه اینه که اصلا تجربه اش نکنم. ادمیزاد که قرار نیست همه چیز دنیا رو تجربه کنه. 
برای همین به کل بی خیالش شدم. 
البته برخورد علی هم بی تاثیر نبود. وقتی فهمید جواب رد بهم دادی خوشحال شد. جالبه نه؟! من بهش هزار بار گفتم که من اهلش نیستم ولی باور نکرد ولی وقتی دید تو حاضر نیستی باهام باشی خیالش راحت شد. یه خورده برخورنده و‌ناراحت کننده بود ولی واقعیت اینه که دیگه پوستم کلفت شده یه خورده دلم میلرزه و درد میگیره ولی بعدش ول میکنه و همه چیز بر میگرده به روال قبل. به قول شازده سیب زمینی بی رگم. 
به هر حال دوست داشتم بدونی که حسم بهت نه عاشقانه است و نه حس و تمایل داشتنت هوس آلود و . فقط از اینکه رفاقتی هستی برام مهم بود که اونم با تقاضای اون شب به نظرم بهم ریخت. 
برای من هنوز بهترین رفیقی هستی که تا به حال تو عمرم داشتم. کسی که توی بدترین شرایط روحیم حرفام و شنید و کسی که بهترین ایده ی فعالیت و بهم داد تا بتونم انرژی بگیرم و برای خودم فکر کنم. تا به حال کسی برام همچین کاری نکرده بود. برای همین برام همیشه عزیز میمونی.
تا ابد ممنون دار همه ی محبت هات هستم. و تمام تلاشم و می کنم که بتونم جبران کنم.


پروژه ی جدیدی که در حال حاضر رویش تمرکز دارم پیدا می کنم نگاه کردن به مرد هاست.

توجه ام به مرد های ناشناس در کوچه و خیابان خیلی کم بود. ولی این روزها به چهره هایشان نگاه می کنم و اولین چیزی که در ذهنم رویش تمرکز کرده ام این است که در مسیری که میروم چه تعداد از مردهایی که بینم برایم جذابیت دارند. و دلیل جذاب بودنشان را برای خودم مشخص می کنم.

چهره اش جذاب بوده؟

تیپ و هیکل خوبی دارد؟

نوع نگاهش برایم خوشایند بود؟

 نحوه ی راه رفتنش برایم جالب بود؟

به نوع جذاب بودنشان هم دقت می کنم.

اینکه تمایل دارم فقط نگاهش کنم؟

یا از اینکه در آغوشش بروم و بوسیده شوم هم لذت خواهم برد؟

یا خوش دارم با او س ک س هم داشته باشم یا نه؟

فعلا هنوز نمی توانم درباره ی نتیجه ی این تحقیقاتم چیزی بگویم. حتی فرضیه ای هم برای مشاهدات و تحقیقاتم ندارم.

فقط دارم خودم را وارد فضایی می کنم که از آن وحشت داشتم.

تا به امروز که اتفاق ترسناکی نیافتاده است.

تا ببینم آینده چه چیزی رقم خواهد زد.

واقعیتش شاید ته ته ذهنم خودم برای هر اتفاقی که فکر می کنم ناخوشایند یاترسناک است هم آماده کرده ام.


مردهای زیادی در زندگی ام در رفت و آمد بوده و هستند. 

بعضیهایشان در دلم مانده اند و بعضی هایشان در خاطرم و بعضی هایشان فقط تصویر محوی یا صدای گم شده ای در ذهنم هستند. 

از همبازی های دوران کودکی ام گرفته تا همکلاسی های دوران مدرسه ام. از همکارانم در ایران تا همکاران خارج از ایرانم. 

یکی از چهره های دلپذیری که در ذهنم حک شده است و اگر به گذشته برگردم تلاش می کنم که حتما باهاش دوست بشم پسر عراقی بود که سال نهم وارد مدرسه مون شد. چیز زیادی درباره اش نمی دونم. یعنی نخواستم که بدونم. آنقدر غرورهای متفاوت باهم در آن سن در من تجمیع شده بود که با همه ی اهمیتی که قلبم به موضوع نشون می داد عقلم حتی اجازه فکر کردن بهش را نداشت. حجم نگاه و سنگینی نگاهش را هنوز بعد از بیست و اندی سال، وقتی به اون سالها فکر می کنم، احساس می کنم. 

الان که پیش خودم فکر می کنم میبینم که چقدر راحت و بی دغدغه می توانستم با او دوست شوم. پسر تنهایی که یا باید به خاطر زبان مادری اش با پسر عربستانی رفیق شود و یا به خاطر زندگی کردن در ایران با بچه های بنگلادشی و پاکستانی رفاقت کند. رفاقت با این بچه ها یعنی وارد شدن به گنگ آدم های خلافکار. اون سالها در مدرسه ی مان هیچ پسر ایرانی نبود. 

می توانستم زنگ هایی که باهم کلاس داشتیم کنارش بنشینم و باهم صحبت کنیم. ولی من این نوع مکالمات و این مدل حرف زدن را حتی با دخترها بلد نبودم. نمی دونم چرا شاید هم بدونم چرا! ولی طوری تربیت شده بودم که حرف زدن زیادی را و پرس و جو کردن و سوال و جواب را به دور از ادب می دانستم.

چقدر دوست دارم آن روزها تکرار شود و من همه ی کارهای که فکر می کردم اشتباه است را انجام بدهم. همه ی تصوراتم از حرف ها و کارهای اشتباه غلط از آب در آمده است. 


این روزها روزگارم خوبه. ذهنم و درگیری های احمقانه ای که بقیه باید درگیرش باشند جدا کردم. آروم آروم دارم تلاش می کنم که به خودم فکر کنم. نه اینکه قبلا بهخودم فکر نمی کردم، نه. فکر می کردم از اول آدم خودخواهی بودم و هنوز هم هستم. برام همیشه خودم اهمیت داشته. افکار خودم، اهداف خودم، اعتقادات خودم. ولی همیشه یکی بود که می توانست احساسات و عواطف و خدشه دار کنه و می توانست روی افکارم تاثیر بزاره. ادم هایی که می دانستند با ناراحتی شان ناراحت می شوم پس به من نشان میدادند که از دستم ناراحتتند و از این طریق می توانستند به راحتی سمت و سوی افکارم را تغییر بدهند. 

ولی این روزها برام همه از اهمیت افتادند. این روزها تنها کسی که اهمیت دارد خودم هستم.من دلم می خواهد این اتفاق بیافتد پس اگر کسی مخالفتی دارد باید بلد باشد با زبان کلمات و منطقی دلیل مخالفتش را به زبان بی آورد و من هم این حق را به خودم می دهم که مخالفتش را یا بپذیرم یا رد کنم. 

این روزها به کسی اجازه نمی دهم تا از طریق تحریک احساساتم با من برخورد کند. 

این روزها به بعد قرار است همه چیز درباره ی من باشد. 

قرار است بدون در نظر گرفتن هیچ احد الناسی این روزها را برای خودم رقم بزنم. 

از این روزها به بعد دیگر روی کسی برای پیش برد اهدافم و رسیدن به هدف هام حساب نمی کنم.

از این روزها به بعد هرکسی دوست دارد می تواند با من همراهی کند ولی من مسیر و یا زمان رسیدن به اهدافم را بر اساس همراهی کسی کند یا تند نمی کنم.

از این روزها به بعد مرکز همه ی اتفاقات خودم هستم. 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

جوپرس اموزش انواع سگ ژرمن و خارجی آدرین رضایی فانتاکروم /مخمل پاش/هیدروگرافیک کفش کلاش کردی خرید و فروش خودرو اینجا زیبایی را درک کن